تمامی فیلم های امسال به مجموعه فیلم ها اضافه خواهد شد
تمامی فیلم های امسال به مجموعه فیلم ها اضافه خواهد شد
نگاهی به ظهور سینمای آمریکای لاتین در 20 سال اخیر و دلایل پیشرفت آن
فتح هالیوود با آمیگوها
سینمای آمریکای لاتین در اروپا محلی از اعراب ندارد و فقط در کلوبهای سینمایی و شبکههای تلویزیونی محلی است که آثار ناچیزی از این سینما عرضه میشود.
«آنتونیو اسکارمتا؛ نویسنده شیلیایی»
این گفته نویسنده و فیلمساز مشهور شیلیایی در سال 1998 است که از جای خالی سینمای آمریکای لاتین در سینماهای اروپا گلایه میکند اما این روزها آثار کارگردانان آمریکای لاتین خصوصا مکزیکیها، بر روی پرده سینماهای بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکا و حتی استرالیا در حال نمایش است و حتی گفته میشود که هالیوود توسط «آمیگوها» فتح شده است. اما این روند چگونه اتفاق افتاد؟
«من دیگر آن آدم سابق نیستم»
همه چیز از سال 1999 و با اکران فیلم «خاطرات موتور سیکلت» آغاز شد. فیلمی که روایت سفر «ارنستو چهگوارا» جوان و دوستش «آلبرتو گرانادو» را به تصویر میکشد که در سال 1952 تصمیم گرفتند سفری به کشورهای آمریکای لاتین انجام دهند. فیلمی اتحاد قاره آمریکا را به نمایش میگذارد و برای نخستین بار سرمایهگذارانی از کشورهای آرژانتین، شیلی، پرو، فرانسه، انگلیس و آمریکا را در کنار هم قرار داد تا برای ساخت یک فیلم با هم مشارکت کنند.
خوزه ریبرا؛ نویسنده اهل پورتو ریکو فیلمنامه این اثر را نگاشت، والتر سالس؛ کارگردان مشهور برزیلی آن را کارگردانی کرد، گائل گارسیا مکزیکی و رودریگو دِ لا سِما آرژانتینی در آن نقشآفرینی کردند، کمپانیهای محلی تولید فیلم در کشورهای آمریکای لاتین در آن مشارکت داشتند و در پایان نیز رابرت ردفورد آمریکایی از هالیوود تهیهکنندگی این فیلم را بر عهده گرفت.
این فلیم را بر اساس مفاهیم سینمایی میتوان با عناوینی همچون فیلم جادهای، سفری برای شناخت درون، مستند سفر تاریخی و سفر و راهنمای مناطق گردشگری بررسی کرد. سفر دو جوان در درون قاره آمریکا و گذار از مناطق مختلف تاریخی و بحث درباره هویت مردمان آمریکای لاتین و تفاوت مردمان مناطق مختلف در این گستره جغرافیایی. ارنستوی جوان 22 ساله در این فیلم یک ایدهآلیست و ماجراجو است که با مشکلات مردمان آمریکای لاتین آشنا میشود و متوجه میشود که او به عنوان یک دانشجوی پزشکی صرفا قادر به درمان عواقب مشکلات آمریکای لاتین است نه دلایل آن. این دو دوست متوجه میشوند که بیشتر از آنکه درباره تمدنهای آمریکای لاتین اطلاعات داشته باشند درباره تمدنهای اروپایی کتاب مطالعه کردهاند. این گونه است که روند تحول شخصیت در آن دو آغاز میشود.
این سفر 8 هزار مایلی که از کوردوبای آرژانتین آغاز میشود با سفر به شیلی، پرو، کلمبیا و ونزوئلا ادامه پیدا میکند. در پرو است که ارنستوی جوانان با مشاهده بومیان منطقه و بی عدالتی در حق آنها به کنه آمریکای لاتین پی میبرد و این سخن را درباره ماهیت مردمان آمریکای لاتین بر زبان جاری میکند «بیخانمان در سرزمین خود». این سفر پس از فراز و فرودهای فراوان در ونزوئلا به پایان میرسد و دو دوست راه متفاوتی از یکدیگر در پیش میگیرند. آخرین سخنان ارنستوی جوان در فیلم این گونه عنوان میشوند: «من دیگر آن آدم سابق نیستم».
نخستین روز اکران «خاطرات موتور سیکلت» 4 میلیون دلار فروش به همراه داشت که یکی از رکوردهای فروش فیلم در تاریخ فیلم آمریکای لاتین محسوب میشد. همچنین نمایش این فیلم در سطح جهان( به مدد استودیوهای هالیوودی) منجر به این شد که بسیاری از گردشگران به سمت این قاره روانه شوند و آژانسهای گردشگری با تبلیغاتی همچون بازدید از مسیر سفر ارنستو چهگوارا و سفر با موتور سیکلت در آمریکای لاتین مردم را تشویق به سفر کنند.
فیلم «خاطرات موتورسیکلت» که براساس یادداشتهای چهگوارا ساخته شده بود در سال 1999 در تمامی کشورهای آمریکای لاتین جوایز متعددی را نصیب خود کرد و در جایزه اسکار نیز در دو بخش بهترین فیلمنامه و بهترین موسیقی نامزد شد که موفق به دریافت دومی شد. این افتخار تازه ابتدای راه بود زیرا منتقدان را به سمت سینمای آمریکای لاتین سوق داد تا آثار سینمایی این پهنه جغرافیایی را پس از این با دقت مورد بررسی قرار دهند. شاید بهترین تشبیه برای این رویداد را ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی انجام داده باشد: غولها از شیشه خارج شدهاند و برگرداندن آنها به جای نخست امکانپذیر نیست.
هالیوود در چنگ آمیگوها
«بیچاره مکزیک؛ چقدر دور از خدا و چه نزدیک به آمریکا» این جمله معروف کارلوس فوئنتس، نویسنده فقید مکزیکی در توصیف موقعیت جغرافیایی مکزیک و تاریخ پر فراز و فرود این کشور در همجواری با «گرینگو»هاست. این جمله یادآور رنجها و مشکلاتی است که مکزیکیها در دوران پسا استقلال داشتند و همواره شاهد دخالت کشور همسایه در سیاستهای داخلی خود بودند. این همسایگی اگر چه در طول تاریخ 500 ساله مکزیک یک طرفه بوده است اما حسنهایی هم برای مکزیکیها داشته است که نمونه بارز آن ظهور سینمای مکزیک و نفوذ کارگردانان مکزیکی در هالیوود است.
با درخشش فیلم «خاطرات موتور سیکلت» و استقبال خوب از آن در سال 1999، در سال 2000 فیلم «عشق سگی» ساخته آلخاندور گونزالس اینیاریتو روی دیگر سکه را به منتقدان نشان داد؛ فیلمی که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی در جایزه اسکار شد. این برای نخستین بار بود که کارگردانی از آمریکای لاتین موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی جایزه اسکار میشد.
کارلوس فوئنتس در مصاحبه معروف خود با مجله پاریس ریویو در توصیف ادبیات شکوفایی در دهه 60 و 70 میلادی و خیل آثار این نویسندگان عبارتی با این مضمون به کار میبرد: نویسندگان آمریکای لاتین پس از فتح قاره، 400 سال سخن بر زبان نیاورده بودند و از اواخر قرن نوزدهم بود که به طور جدی لب به سخن گشودند. گویا این سخن درباره فیلمسازان آمریکای لاتین نیز مصداق پیدا میکرد که پس از گذشت یک قرن از اختراع سینماتوگراف توسط برادران لومیر، به طور جدی وارد هنر هفتم شدند و قابلیتها خود را به رخ میکشیدند. در این میان تلاشهای سه کارگردان مکزیکی که در کشور خود به سه تفنگدار (Queteros) مشهورند و در آمریکا به سه دوست (The Three Amigos) نقش مهمی در شناخت سینمای آمریکای لاتین داشت: آلخادور گونزالس اینیاریتو، گیرمو دِل تورو و آلفونسو کوارون.
اینیاریتو و روایت غیرخطی داستان
اینیاریتو(Iñárritu) از آن نامهای سختی است که بیشتر مردم غیر لاتین در تلفظ آن مشکل دارند اما امروزه این نام به یک برند سینمایی در بین اهالی سینما تبدیل شده و نام این کارگردان مکزیکی با فیلمهای خوب عجین شده است. اینیاریتو پس از ساخت «عشق سگی»، این فیلم را تبدیل به یک سهگانه کرد و در سال 2003، «21 گرم» و در سال 2006، «بابل» را ساخت که «بابل» موفق به کسب جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردان جایزه اسکار شد. این موفقیتها به این سه فیلم محدود نشدند و با ساخت فیلمهای «زیبا»، «مرد پرنده»، «بازگشته از مرگ» و «خون و شن» به ترتیب در سالها 2010، 2014، 2015 و 2017 بارها جوایز اسکار در بخشهای مختلف نصیب این کارگردان مکزیکی شد.
علاقه این کارگردان به روایت داستان غیرخطی همواره مخاطب را همواره در تعلیق و کشمکش قرار میدهد و ساخت فیلم با چنین درونمایهای عنصر اصلی آثار اینیاریتو محسوب میشود. ادیت سریع فیلم، حرکت سیال دوربین، استفاده از دوربینهای دستی، کلوزآپها و لانگ شاتها از دیگر عناصر فیلمسازی وی هستند. اوج این تکنیکها در روایت فیلم «21 گرم» دیده میشود که مخاطب با انبوهی از سکانسها بدون توالی زمانی مواجه میشود و رفته رفته در جریان داستان قرار میگیرد و آن را به فیلمی خاص تبدیل میکند.
«عشق سگی» در میان آثار اینیاریتو ملی محسوب زیرا با تهیه کننده آن یک کمپانی مکزیکی بود اما وی از سال 2001 برای تامین بودجه برنامههای سینمایی خود روانه آمریکا شد و با کمپانیهای تولید فیلم در این کشور به فعالیت پرداخت و رفته رفته مرزهای ملی را درنوردید و سینمای ملی خود را به یک سینمای بینالمللی تبدیل کرد. فیلم «بابل» که در سال 2006 ساخته شد در چهار کشور فیلمبرداری شد و بازیگران به شش زبان صحبت میکردند.
دِل تورو؛ ترکیب واقعیت و خیال
دومین عضو تفنگداران برخلاف دو هموطن دیگرش به عنوان کارگردان ژانرهای مختلف سینما شناخته میشود. وی عناصر خیال، واقعیت، ترس و ماجراجویی را در سینمای خود ادغام میکند، به گونهای که بیشتر فیلمهایش با برچسب «دِل تورو» در میان اهالی سینما شناخته میشوند. او برخلاف دیگر دوستانش، تهیهکنندگی و ایفای نقش در فیلمهایی مانند «یتیم»، «چشمهای جولیا» و همکاری در نگارش فیلمنامه انیمیشن «پاندای کونگفو کار 2» را در کارنامه خود دارد.
دِل تورو بارها در مصاحبههای خود به قوه تخلیل خود اشاره کرده است که از کودکی با وی همراه بوده است و شخصیتهای داستانی او نیز زاده همین تخیلات هستند. به دلیل قوه تخیلش در فیلمسازی بود که خیلی سریع جذب کمپانیهای آمریکایی شد و در پروژههای متعدد به همکاری پرداخت.
او فیلمسازی را با فیلم «زمان» در مکزیک آغاز کرد که موفق به دریافت برخی جوایز داخلی و خارجی شد. در سال 2006 فیلم «هزارتوی فائونو» نامزد دریافت 2 جایزه شد اما هیچ عنوانی را کسب نکرد. در سال 2017 فیلم «شکل آب» در سه بخش نامزد جایزه اسکار شد و جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردان به این مکزیکی خلاق تعلق گرفت.
کوآرون؛ کارگردانِ مولف
آلفونسو کوارون سومین عضو گروه آمیگوها، کارگردانی را در مکزیک آغاز کرد و بعد از آن به آمریکا و انگلیس رفت و در حوزههای مختلفی فعالیت کرد. فیلم «و همچنین مادرِ تو» نقطه آغاز موفقیتهای این کارگردان مکزیکی بود که در سال 2001 جایزه اسکار در بخش فیلمنامه به آن تعلق گرفت.
کوارون اگر چه در پروژههای مختلف سینمایی در هالیوود مانند «هریپاتر و زندانی آزکابان» نقش داشته است اما همواره گوشه چشمی به سینمای مولف داشته است. توجه او به این بخش از سینما موجب شد تا در سال 2013 برای فیلم «جاذبه» نامزد دریافت سه اسکار شود که در نهایت به عنوان بهترین فیلم آکادمی اسکار در آن سال منتخب شد. وسوسه سینمای مولف با او همراه بود تا اینکه در سال 2019 فیلم «روما» موفقیت بی نظیری را برای او رقم زد و در پنج بخش نامزد دریافت جایزه اسکار شد و جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه را به خود اختصاص داد.
حمایت دولت مکزیک از سه تفنگدار
موفقیت آمیگوها در آمریکا از نظر دولتمردان مکزیکی مغفول نماند و در سال 2007 مراسمی برای تقدیر از این سه کارگردان در سنای مکزیک ترتیب داده شد. در این مراسم دولت مکزیک از سه تفنگدار خواست تا از سینمای مکزیک در عرصه جهانی حمایت کنند.
گیرمو دِل تورو به عنوان سخنگوی این گروه پیشنهاد داد تا تفاهمنامه «نفتا» به منظور حمایت از آثار فیلمسازان مکزیکی مورد بازبینی قرار گیرد. همچنین آنها از نفوذ خود در هالیوود استفاده کردند تا در توزیع و پخش آثار فیلمسازان مکزیکی بهره برند و تسهیلاتی را برای فیلمسازان فراهم کردند.
عبور از سینمای ملی به سینمای جهانی
در طول تاریخ ایجاد سینما همواره «سینمای مولف» و «سینمای تجاری» دو بخش از جریان اصلی سینما بودهاند که اولی سینما را حاصل فکر و تعمق و دیگری سینما را پول و سرمایه پنداشته است. حال سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که چگونه کارگردانانی از مکزیک توانستند در این سالها ( در بیست سال اخیر) جوایز مختلف اسکار را به خود اختصاص دهند که هم فروشهای خوبی داشته باشند و هم به عنوان کارگردانان صاحب سبک در جهان شناخته شوند؟
شاید یکی از دلایل اصلی موفقیت این کارگردانان عبور از مرزهای سینمای ملی و حضور در سینمای بینالمللی بوده است. آنها به خوبی متوجه این شدهاند که موضوعات ملی گزینه مناسبی برای مطرح شدن در سینمای جهان نیستند و از کارگردانان نسل پیش خود فاصله گرفتند. به عبارتی این سه تفنگدار به عنوان کارگردانان دوره گذار مطرح میشوند که تلاش میکنند مفاهیم جهانی را در فیلمهای خود نمایش دهند و الگویی برای نسلهای بعدی باشند.
پابلو نرودا جمله بسیار زیبایی درباره زبان اسپانیایی و جایگاه آن در جهان دارد. این شاعر شیلیایی عنوان میکند که اسپانیاییها طلای ما را ربودند اما طلای خود را به ما دادند که همان زبان اسپانیایی است. این گنجینه اسپانیایی به عنوان عامل ارتباط آمریکای لاتین با جهان اطراف شد و کارگردانان و فیلمسازان این قاره تلاش میکنند از این عنصر که با محنتهای فراوان در اختیارشان قرار گرفته است برای سخن گفتن با جهان بهره برند.
در کنار موفقیت آمیگوها در هالیوود و سالس در برزیل، کارگردانان دیگری، از جمله کارگردانان زن، در حال ظهور هستند و انتظار میرود که در آینده نزدیک حرفهای بسیاری برای گفتن بر روی پرده نقرهای داشته باشند.
منابع:
The Three Amigos, Debora Shaw
Contemporary Latin American Cinema, Debora Shaw
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران